شنبه 97 تیر 16 , ساعت 4:3 عصر
به نام صاحب سلام
روزی دخترکی از خیابان می گذشت
نگاه ز هر چشم و دل بر خواست
یکی گفت این گیسوان که بر دوشش هست بلاست
ما رو به رخت و رخسار خود فریفته
این بشر سال ها با شیطان آشناست
سر، تا به پا؛ یک متر پاره هم خرج نمی کند
گمانم یارانه نمی گیرد گداست
آن میانه کسی گفت: ما چی می دانیم کیست
پیداست با پسرکان هم صداست
نزدیک آمد دخترک سوی هیزان گفت
این نشانه ز فقر من و کام دل شماست
من حیا خود را به رایگان فروخته ام
ابلیس به کار خود،خوب آشناست
آن مقام که خورد و دیگران را پند دهد، رهزن است
آنکه با مال غیر خانه سازد گداست
بر سرنوشت تلخ جاهلان کربلا نظاره کن
تا بفهمی این دلمردگی بشر از کجاست
پروین نبودی که بینی، برجام چه شد
خوش آن مردی، با نجابت گوید حرف راست
*علیرضا عبدی*
نوشته شده توسط علیرضا عبدی | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ