سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روا نشدن حاجت ، آسانتر ، تا آن را از نا اهل خواستن . [نهج البلاغه]
 
دوشنبه 87 شهریور 25 , ساعت 2:18 صبح

 

  سرگرد خلبان شهید احمد کشوری

تاآخرین قطره خون برای اسلام و اطاعت از ولایت فقیه خواهم جنگید و ازاین مزدوران کثیف که سرهای مبارک عزیزانم (پاسداران) را نامردانه بریدند، انتقام خواهم گرفت.

(((پی نوشت))) استمرار بر ولایت فقیه استمرار بر ولایت انبیاست(امام خمینی.ره.) چه خوش است که برادر ارتشی غم برادران سپاهی خود را می خورد واین عزیز اصل را چسپید که عند رب یرزقون شد...

استواریکم شهید حسین فرجاوی

دلم به شدت می طپد،خودم را در کهکشانها در حال عروج می بینم،شوقی عظیم سراسر وجودم را احاطه کرده است. سردم، گرمم، خوابم، بیدارم، مستم، هوشیارم، نمی دانم! نمی دانم چه هستم! در پیشاپیش خود امام حسین(ع) را می بینم،آن سمبل فداکاری و شهامت وسرور شهیدان را. شوری و شعفی مرا احاطه کرده است. ازمرز انسانیت فراتر رفته و شاهد شهادت را لمس می کنم. دلم بی تاب است و شوق دیدار خالق مرا به سوی خود می خواند.

(((پ.ن.))) این چنین است که وقتی در راه حقیقت به درجه یقین برسی غیر از باری تعالی هیچ چیز را نخواهی دید و بی شک جاودانه خواهی شد...

 شهید غلامرضا بابا رضا

احساس می کنم هنگام رسیدن به معشوقی است که دیرینه زمانی است برای وصال اوهرروز جان می دهم، احساس می کنم هنگام رسیدن به برادر است،زمان وصلت با خدای خویش،هنگام دست دادن با علی و حسین(ع)، زمان خشنودی پیامبر عظیم الشاًن، رسیدن به آنجا که عشق رساندن خود به او سالهاست مرا رنج می داده، اینک شب وصال مخلوق با خالق یکتایش.

(((پ.ن)))امشب جه شبیست،شب وصال مخلوق؛شب دیدن یار؛شب رسیدن به عشق... عشق... عشق.

سرگرد شهید  امیر سنجابی

برادر عزیزم تقاضا دارم که جنازه ام را همانند بدن مولا حسین علیه السلام، مظلوم وار بردارید. نوحه امام حسین برایم بخوان و در مجلس ختم، چند سلاح را به طور (( چاتمه)) در وسط مسجد بگذار و کلاه آهنین جنگ را که برسرم بوده روی تفنگها بگذارو به همه بگو این مجلس ترحیم یک سرباز است که قبل از شهادت در صحنهً کارزار امام زمانش را ملاقات کرد واز او خواست از جبهه، سلامت به منزلش برنگردد و به مهمانی خدا برود. و می دانم اکنون که این نامه را می نویسم به آرزوی خود می رسم. برادرم! از قول من در مراسم تشییع جنازه به همهً مردم بگو که امام ما ورهبر ما باوفاست و در این جا که جبهه اسلام است همیشه کنار ما و با ما بوده.

(((پ.ن))) چه خوش است غریب وار شهید شدن؛حسینی مردن؛در اوج بودن؛ بر فرش عرش نشتن.

 استواریکم شهید محمد رضا بوربور

کلیهً کسانی که اینک به این وصیت نامه گوش می دهید!من یک حرف با آقایان دارم و یک حرف با خانمها. حرف من با آقایان این است که تا زنده اید زیر بار ظلم و ستم هیچ کس نروید و به هیچ کس ستم نکنید و پیوسته تقوا و جهد در راه خدا را در راًس همهً کارهای خود قرار دهید. و اما خانمها، همان گونه که جهاد مردان شرکت در میادین جنگ وغیره است، جهاد شما نیز حفظ حجاب و حرمت خانواده می باشد.

(((پ.ن)))چه گویم هر چه بود این دوست فرمود.یاعلی

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ